استفاده از مجسمه فیگوراتیو برای بیان احساسات یا روایت داستان
بسیاری از هنرمندان معتقدند درگیر کردن خودشان با این شکل از هنر جنبه درمانی دارد.
ممکن است خودشان را با احساس غرق در این کار پیدا کنند.
بسیاری می گویند هنگام ساخت یک کار هر چقدر ساده یا پیچیده لحظه ای هست که یک حالت یا حس پدید می آید.
این حس، به نوبه خود به نحوی بیان یا در کارشان توصیف می شود.
دیگران از این هنر برای بیان آسیب ها، دردها، اضطراب ها، فقدان یا مرهمی برای یک اتفاق دلخراش استفاده می کنند.
برخی دیگر از این نوع هنر برای روایت یک داستان اما در قالب چگونگی زندگی استفاده می کنند.
نمونه آن هنرمندی است که یک انسان تکامل یافته از حالت جنینی به حالت ایستاده را ساخته است.
بینش او هنگام ساخت این کار متفاوت، نشان دادن انسانی است که قدرت و شجاعت خود را از ترسو بودن تا پر جرات شدن به دست می آورد.
او کار را شرح نداده است چون می خواهد بیننده دیدگاه خالص خود را هم از کار داشته باشد.
این از زیبایی های این سبک از هنر است.
مجسمه فیگوراتیو
بسیاری از کارها هم اندازه پیکر طبیعی مورد نظر یا تقریبا اندازه آن هستند.
آنها ملموس هستند. آنها را می توان با دست هایی که آنها را شکل داده و دیده شده لمس و احساس کرد.
به این ترتیب عنصری اضافه از احساس و عاطفه به هر کار افزوده می شود که هدف حقیقی بیشتر مجسمه سازان است.
هر کار برای جلب توجه رهگذر ساخته می شود.
تعداد کمی از افراد می توانند از کنار این کارها بگذرند و متوجه شوند سازنده این کار
به چه فکر می کرده، چه احساسی داشته و چه چیزی را می خواسته اند به هر کس دیگری منتقل کنند.
در هر صورت، آنها وقتی این کارها را می سازند می خواهند بیننده درک خود را از هر کار داشته باشد.
هیچ پاسخ یا حس درست یا اشتباهی هنگام دیدن این سبک از هنر وجود ندارد.
بسیاری از مجسمه ها گویای این هستند که “مجسمه هر کس مخصوص خودش است”.